loading...
پرتال تفریحی و عاشقونه
Alirezaz90 بازدید : 308 چهارشنبه 27 دی 1391 نظرات (0)

داستان کوتاه عروس خود پسند

مادرشوهری بود که عروسی خودپسند داشت. روزی می خواست نحوه پختن پلو را به او بیاموزد.

دیگی حاضر کرد و گفت: ابتدا آب را در دیگ می جوشانی. عروس گفت: این را می دانستم.

گفت: سپس برنج را در آن می ریزی. عروس گفت: این را هم می دانستم.

 

گفت: سپس برنج را در آب می جوشانی تا دانه های آن ترد شود، گفت: این را هم می دانستم.

گفت: سپس آن را در صافی می ریزی و دیگ را دوباره بر آتش می نهی و روغن در ته آن می ریزی و نان بر روغن می گذاری و سپس برنج را در دیگ می ریزی. گفت: این را هم می دانستم.

مادر شوهر که دید عروسش چقدر خودپسند است، گفت: سپس خشتی بر در دیگ می گذاری. گفت: این را هم می دانستم.

بعد از رفتن مادر شوهر عروس همان طور که آموخته بود پلو را تهیه کرد و خشتی بر سر دیگ گذاشت.

پس از چند دقیقه خشت از بخار دیگ خیس شد و در دیگ افتاد. عروس چون این صحنه را دید هاج و واج ماند و متوجه خودپسندی خود شد.

ظهر چون شوهرش به منزل برگشت گفت: ناهار چه داریم، گفت: «خشت پلو».

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
ads1
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 911
  • کل نظرات : 210
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 62
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 88
  • بازدید امروز : 51
  • باردید دیروز : 1,727
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 3,099
  • بازدید ماه : 5,130
  • بازدید سال : 80,744
  • بازدید کلی : 1,189,827
  • تبلیغات