loading...
پرتال تفریحی و عاشقونه
Alirezaz90 بازدید : 146 یکشنبه 11 آبان 1393 نظرات (0)

عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد.

دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه‌ای در آن آب می‌خورد.

 

 با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد.

پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟

 رعیت گفت: چند می‌خری؟

 - یک درهم.

 

 رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

 

 عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه قیافه خونسردی به خود گرفت و گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌ شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.

 

 رعیت گفت: قربان؛ من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. آن کاسه، فروشی نیست!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
ads1
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 911
  • کل نظرات : 210
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 62
  • آی پی امروز : 154
  • آی پی دیروز : 164
  • بازدید امروز : 781
  • باردید دیروز : 317
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4,556
  • بازدید ماه : 12,550
  • بازدید سال : 88,164
  • بازدید کلی : 1,197,247
  • تبلیغات