loading...
پرتال تفریحی و عاشقونه
Alirezaz90 بازدید : 261 جمعه 16 خرداد 1393 نظرات (0)

باورم نمیکرد ، باور نمیکردم که دیگر نبود

مرا نمیخواست ، نمیتوانستم بدون او باشم

دل به دل راه نداشت

او دیگر در دلش برایم هیچ جایی نداشت

 

از چشمش افتاده بودم ، من قبل از رفتنش خودم راهش را رفته بودم

...

به آسانی دل داد و به آسانی دل برید ، او حتی در لحظه آخر اشکهای مرا ندید
مثل یک پرنده از قفس دلم پرید ، حتی صدای آخرین فریادم را نشنید
چه بچه گانه برایش گریه میکردم ، اینک از حال و روز خودم میخندم
رفت و مرا جا گذاشت ، دستم را درون دستهای غم گذاشت


من مانده ام و تنهایی و یک حسرت ، تو بودی که مرا به سوی خودت کشاندی با آن چشمان مستت!
او رفت و من رفتم به دنبالش، رسیدم به رد پاهایش ، رفتم در کنارش ، خیره شدم به چشمانش ، او دیگر مرا نمیشناخت ، او دیگر نگاهم را نمیخواست !
دلم با این حال و هوا نمیساخت ، دلم همانجا بود که خودش را باخت
باورم نمیکرد ، باور نمیکردم که دیگر نبود
مرا نمیخواست ، نمیتوانستم بدون او باشم


دل به دل راه نداشت ، او دیگر در دلش برایم هیچ جایی نداشت ، از چشمش افتاده بودم ، من قبل از رفتنش خودم راهش را رفته بودم
میدانستم به کجا میرود ، میدانستم به جایی میرود که فراموشم کند ، برای همیشه در قلبش خاموشم کن
او میدانست خیلی دوستش دارم و باز هم رفت ، میدانست برایش میمیرم و لحظه ای برنگشت
برنگشت که بببیند دارم از غم رفتنش پرپر میزنم ، عشقش را با خودم به گور میبرم!

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
ads1
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 911
  • کل نظرات : 210
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 62
  • آی پی امروز : 96
  • آی پی دیروز : 184
  • بازدید امروز : 756
  • باردید دیروز : 1,277
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 756
  • بازدید ماه : 13,802
  • بازدید سال : 89,416
  • بازدید کلی : 1,198,499
  • تبلیغات